35 ماهگی فرشته کوچولومون
یدونه مامان دیگه پست بعدی ماهگردت تولد سه سالگیته .به همین سرعت فرشته ناز و کوچولو و شیطون و البته اینروزها خیلی لجبازمون سه ساله شد . دیگه کم کم داری از دنیای بچه گانت بیرون میای و درگیر موضوعاتی میشی که در آموزشش بهت ناتوان و درمونده به کلی کتاب و سی دی و مقاله و مشاوره پناه اوردم . هر ماه تلفظ کلمات اشتباهت کمتر از ماه قبل میشه .جملات بامزه ایی که این ماه گفتی و یادم هست : بوست کردم و گفتم روشا چرا من هرچی بوست میکنم سیر نمیشم گفتی وقت بگیر برو دکتر .
با بابا رفتیم ساعتش رو از تعمیرگاه بگیریم گفتی تنهایی رفته منم خندیدم گفتم آره ساعتش پا داره تنهایی رفته تعمیر . گفتی مامان نخند منظورم این بود بابا ساعتش رو تنهایی برده تعمیر.
وقتی بهت میگم روشا کیوی و پرتقال چی داره میگی ویتامینی سی
این ماه چند روزی تعطیل بود با خانواده بابایی رفتیم کرج خونه عمو اسماعیل .
سومین شب یلدای شکلات خوشمزمون در کنار خانواده عزیزم.
این لباست رو موقعی که تو دل مامانی بودی بابایی از ماموریتی که رفته بود برات اورد فکر نمیکردم حالا حالا اندازت بشه.
kids land & food land(سرزمین غذا)
از وسایل نجاری ، اره رو برداشتی باهاش رقص چاقو میکردی.
روشا ، خسته از عکاسی
آخرای اومدنمون تازه دوست پیدا کرده بودی و دوست نداشتی بیایم خونه.