37 ماهگی روشا جونمون
سلام به یدونه 37 ماه خودم این پستت رو با تاخیر گذاشتم به خاطر شلوغی های دم عید و یه عالمه کار نکرده و کار عقب افتاده ولی امروز که بعد از دو هفته رفتی مهد فرصت پیدا کردم . این ماه بدجور مریض شدی برای اولین بار بود توی این سه سال که اینطور مریض میشدی که نیاز به سه بار دکتر بردن و آزمایش و استراحت مطلق توی خونه میشد تقریبا این ماه چهار یا پنج روز بیشتر مهد نرفتی مابقیش رو خونه بودی
تب خیلی شدید داشتی و سرفه و تهوع و خلاصه هر چیز که همه بچه های مهد داشتن تو همرو یکجا داشتی ولی خداروشکر با مراقبت های بابا و خوردن دارو و استراحت امروز سرحال شدی که بری مهد ولی به دیر پا شدن های صبح باز عادت کرده بودی و دلت نمیخواست بری .
به غیر از امروز بقیه روزها صبح زود به عشق مهد رفتن و خاله سحر بیدار میشی . کلی شعر و کلمات انگلیسی و نقاشی یاد گرفتی که در اولین فرصت عکسهای نقاشیت رو هم میزارم . ظهر ها وقتی میام دنبالت کل مسیر مهد تا خونه رو سوال پیچت میکنم که چی گفتی و چی خوردی و چی شد و چی یادگرفتی تا نپرسم خودت چیزی رو نمیگی یه روز که ازت پرسیدم روشا امروز انگلیسی داشتی گفتی نه miss محبوبه نیومده بود .
با هم رفتیم داروخانه برات شامپو خریدم ازم گرفتی و میگی مامان بده ببینم روش انگلیسی چی نوشته به قول بابا آخه تو که هنوز به روشن میگی جوقن انگلیسی رو چی جوری یاد گرفتی
گربه رو هم یاد گرفتی که میشه cat و good by فعلا تا این حد پیشرفت داشتی چند تایی هم حرکات ژیمیناستیک یادگرفتی و چند تا شعر که توی خونه با صدای بلند همونجوری که توی مهد بهتون یاد میدن میخونی .
این ماه بابا دوبار ماموریت رفت هرکسی بهمون زنگ میزد میگفتی بابا رفته معلولیت ملاغه (ماموریت مراغه)
یه روز بهت گفتم روشا خاله سحر باهاتون بد حرف نمیزنه سرتون داد نمیزنه گفتی نه فقط خواست بهمون بگه ساکت اشتباهی گفت سوخوت ( البته خاله سحر گفته بود سوکوت شما اشتباه تلفظ میکردی)
این مدت که مریض بودی یه روزبا هم رفتیم خرید توی فروشگاه سرفه کردی و حالت بعد شد از مسئول فروشگاه پرسیدم آقا سرویس کجاست رفتیم دستشویی گفتی مامان اینجا سفیده آبی هم داره اولش متوجه منظورت نشدم ولی بعدش گفتی مامان خودت گفتی سفید کجاست مگه اینجا سفید نیست.
یه روز با پسر عمه بابا رفتیم جاده کن برای چای و قلیون تا سه صبح اونجا بودیم و شما هم پا به پای ما بیدار
این گلها رو هم بابا برای روز ولنتاین برامون خرید که بزرگه برای من و کوچیکه برای فسقل خانوم
اینها رو هم عمه ثریا برات درست کرده و برام ایمیل کرد
مهدتون ازمون خواسته بودن یه شیشه سس رو به سلیقه خودمون براتون تزیین کنیم بدیم که ببرید مهد منم فراموش کرده بودم و یه روز مونده بود یادم افتاد و خیلی عجله ای با امکاناتی که خونه داشتم این رو برات درست کردم نمیدونم قراره باهاش چی کار بکنن
یه شب خوب که با عمه مینا و نگارجون رفتیم کنسرت گروه آوین که نوازنده ها و خواننده هاش همه بچه های سه سال به بالا بودن
اینم عکسهای مهدتون با سفره هفت سین ، اینجور که از ظاهر قضیه پیداست خیلی خوش اخلاق بودی و خیلی راحت تونستن ازت عکس بگیرن .
فایل عکسها رو بهمون ندادن از روی عکسها عکس گرفتم برای همین کمی بی کیفیت شد .