چهل و دوماهگی و چهل و سه ماهگی یکی یدونه
سلام به یدونه خودم
عزیز مامان دو ماهه از ثبت روزهای قشنگ کودکیت توی وبلاگت عقب افتادم ولی سعی میکنم تمام ذهنم رو جمع کنم تا چیزی از قلم نیوفته دیگه خیلی خوب و واضح حرف میزنی به غیراز لبخند که هنوز میگی لخبند و تقدیم که تقمیم
روز به روز خانومتر و مودبتر و شیرینتر میشی دیگه وقتی چیزی رو میخوای و منطقی باهات صحبت میکنم با چشمای گرد شده و یه علامت سوال بزرگ بالای سرت نگاهم نمیکنی از خرداد امسال بدون وقفه رفتی مهد کودک به غیر از دوباری که مریض شدی و نرفتی مابقی روزها با میل و رضایت میری و کلی دوست پیدا کردی ظهر که میام دنبالت از همون حیاط مهد شروع میکنی مثل بلبل از اتفاقات تعریف کردن همه مامانها کیف میکنن و میگن چه قدر خوب که میتونه انقدر راحت گزارش توی مهد رو بهتون بده و یه وقتهایی مامانهایی که بچشون توی کلاس شما هستن حال و اوضاع بچشون و رفتار مربیا رو از شما میپرسن
کلاس موسیقی هم خیلی خوب داره پیش میره و ترم اولتون تموم شد و از بین لیلا جون و فرزاد جون و بهاران جون که استادهای کلاستون هستن عاشق فرزاد جون هستی به قدری باهاش احساس نزدیکی میکنی که بهش میگی آقا کچله با زور و زحمت تونستیم راضیت کنیم که انقدر صمیمت هم خوب نیست همون بهش بگی فرزاد جون کافیه . اینروزها بدجور ذهنم درگیر پیدا کردن یه مرکز پیش دبستانی خوبه برای مهر سال آینده کلی تحقیق کردم و مشاوره ولی هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیدم چند تایی که به نظرم خوب بودن آزمون ورودی دارن که پیش نیازش یادگیری بعضی چیزهاست که کلاسهاشو رزرو کردم هر موقع ترمشون شروع بشه اطلاع میدن ولی تا اون موقع روزهامون به مهد رفتن و کلاس موسیقی رفتن و پارک و روزمرگی زندگی میگذره
دماوند -چشمه اعلاء
پارک با مامان جون و دایی ها
توی مهدتون برای تابستون جشن میوه داشتید و به ما گفته بودن یه میوه تابستونی رو تزیین کنید و بفرستید مهد منم فراموش کرده بودم و صبح روزی که میخواستی بری با عجله اینرو درست کردم
بادبادکی که بابا محمد زحمت درست کردنش رو کشید برای مراسم جشن بادبادک مهد کودک
هشتمین سالگرد ازدواج مامان و بابا که تبدیل به تولد شد چون هرچی میگفتم عروسی مامان و باباست میگفتی نه تولد منه
43 ماهگی
از سری عکسهای پارکهای دونفره
سرزمین عجایب دو نفره با بابا محمد
زنگ تفریح کلاس موسیقی با نفس جون و کیاوش و لیانا
بالاخره به آرزوت رسیدی که این لوحه خندوانه را تقمیم ( تقدیم ) کنی
یک روز در شرکت بابا محمد
هدیه های روز دختر که مامان برای شما خریده چند تایی هم دفتر نقاشی و سی دی بابا محمد خرید که ازشون قبل از اینکه منهدمشون کنی عکسی ننداختم
این نقاشی روی پارچه هم حاصل کارگروهی کلاستونه که خورشیدش کار شماست