حوادث این دور روز
عشق مامانی از دیروز ظهر مامان جون و خاله لیلا اومدن خونمون و شما هم مثل همیشه شیرین کاری، دستمال برداشته بودی کل خونرو داشتی نظافت میکردی ولی خیلی به فرش حساس بودی هر جا رو تمیز میکردی باز میومدی روی فرشم دستمال میکشیدی با خاله و مامان جون کلی خندیدیم ولی آخرش کمی خوابت میومد میخواستی روی فرش رو دستمال بکشی که دستمال موندش زیرت و خوردی زمین و کلی گریه کردی تا خوابت برد شب هم بابایی اومد و خواستی بری روی مبل پیش بابا دسته مبل رو ندیدی خوردی به دسته مبل و گوشه چشم راستت کبود شد فوری بابایی برات یخ گذاشت ولی جای بدی بود هم خیلی درد داشت هم فوری کبود شد بازم کلی گریه کردی تا خوابت برد موقعی که داشتی تمیز کاری میکردی انقدر مشغول ذوق کردن بودم فراموش کردم ازت عکس بگیرم و از صورت کبود شدت هم دلم نیومد عکسی بگیرم همه کلی برات ناراحت شدن بعد از حوادث تلخ میرسیم به حوادث خوب که مامان جون زحمت کشیدن برای تولدت جلوتر از همه پول دادن مامان جون همیشه مناسبتها رو نقدی حساب میکنن که ما هر چی دوست داریم برات بخریم خاله لیلا هم دستکش و جوراب و عروسک برات اورده بود دست هر دوشون درد نکنه روشا یه ماچ آبدار از صورت ماه دو تاشون میکنه منم امروز گذاشتمت پیش مامان جون رفتم کلی برات لباس های خوشگل خوشگل خریدم . به قول مامان جون با این لباسات باید بخوریمت.البته برای بابایی هم خرید کردم وقتی هم اومدم خونه و رفتم توی اتاقت فکر کردم بمب ترکیده چون خاله لیلا گذاشته بودت روی تخت و هر اسباب بازی که خواستی بودی از توی ویترین و طبقات داده بود دستت و شما خوشحال از این همه آزادی سر هر کدوم یه بلایی اورده بودی یه عروسکتو جورابشو دراوردی یه عروسکتو موهاشو باز کردی یه عروسکتو بدون کله کردی و ... البته من مشکلی ندارم چون ما همه اینا رو خریدیم برای شما و دیگه برای شماست و هر کاری دلت بخواد میتونی باهاشون بکنی از این اخلاقای بعضی از مامانا بدم میاد که اسباب بازی های بچه ها رو قایم میکنن میگن خراب میشه خوب بشه برای خودشونه.
مبارکت باشه عزیزم ان شا الله همیشه برات اتفاقات خوب پیش بیاد .