یه گردش دو نفره
روشا یدونه مامان ، مامانی کمی تنبله و حوصله اینکه شما رو ٢ ساعت حاضر کنه بعد خودشم حاضر بشه تا بریم بیرون رو نداره و بابا هم همش میگه برید بیرون انقدر تو خونه نمونید دیگه امروز به حرف بابایی گوش کردم و حاضرت کردم که بریم پارک . تا اونجا که تو بغلم بودی بعدش رفتیم پارک همش میخواستی سرسره سوار بشی از اونجایی که تنهایی رفته بودیم و نمیشد هم کنترلت کنم هم عکس بندازم ترجیح داده از عروسکم مراقبت کنم و هیچ عکسی نندازم و بعدش هم رفتیم امام زاده باغ فیض که مامان بابایی اونجا به خاک سپرده شده و تا تونستی ورجه وورجه کردی
همه عکسهات رو از پشت سرت گرفتم تا میگفتم روشا برگرد بدو بدو میکردی و نمیزاشتی
خوردن یه موز برای گرفتن انرژی دوباره میچسبه
نمیدونم چه گیری به عکس این شهید بنده خدا داده بودی و همش میرفتی بوسش میکردی و نگاش میکردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی