باز پاییز است ، اندکی از مهر پیداست
وای دوباره پاییز که به ناچار مجبور به تحملش هستم بعضی ها از رنگهای گرم پاییز لذت میبرن از صدای خش خش گوش نواز برگها از شروع فصل مدرسه و بوی تازگی کتاب و دفتر از رگبارهای وقت و بی وقتش ولی پاییز همیشه برای من غم بوده زود تاریک شدن هوا برام دلگیره هر چه قدر تلاش میکنم این فصل رو زیبا ببینم نمیتونم من همیشه عاشق فصل بهار و تابستان بودم و البته اسفند آخرین ماه از زمستان به خاطر ماه تولد خودم همه تاریخ های مهم زندگیم در نیمه دوم سال بوده برای همه ماههای پاییز و زمستون بهانه ایی برای شادی داریم ولی فقط همون روزها برام زیباست.شاید هم این فصل یادآور حس نوستالژی درس و مشق و امتحان و مدرسه باشه که بعد از سه ماه خوش گذرونی باید بهش تن میدادم . ولی میدونم پاییز ٦ سال دیگه برام رنگ دیگه ای داره رنگ بالغ شدن فرشته زندگیم و آماده شدنش برای ورود به دنیای دیگه دنیایی پر از چیزهای جدید. صبح بیداری من و دخترکم و خوردن صبحانه ایی دو نفره و بعدش دست توی دست هم راهی شدن به سوی مدرسه و دخترم سر خوش از محیط جدیدی که واردش میشه و من دلتنگ ساعتهای نبودش توی خونه . و انتظار لحظه خوردن زنگ آخر مدرسه و دویدن دخترکم توی بغلم و تند تند و یک نفس تعریف کردنش از چیزهایی که توی مدرسه بهش گذشته و ...
هنوزنــه هــوا ابـریـسـت، نـه بـارانـی مـی بـارد. پـس بـهـانـه ی دلـم بـرای ایـن هـمـه سـنگیـنـی چـیـسـت؟!