روشا یدونهروشا یدونه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

روشا هديه ای از سوی خدا

بوی خاطره

1392/7/5 21:20
672 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به کوچولوی خودم که با کلی عکس از صورت ماهش برگشتم عکسهایی که با موبایلم انداخته بودم ولی تا به حال موفق به کپی کردنش نشده بودم ولی هفته پیش  شما با زدن کلی رمز اشتباه موبایلم رو قفل کردید و دیگه راهی جز پاک کردن کل اطلاعات  و ریموو نداشتیم ، منم کلی غصه میخوردم که با این همه عکس و صدا از تو که دیگه هیجا ندارم چی کار کنم  ولی بابایی یه نرم افزار دانلود کرد و تونستیم به اطلاعات گوشیم دست پیدا کنیم و اونها رو کپی کنیم و  بعد گوشی رو ریموو کنیم و اینجوری شد که عکسهات هم کپی شد روی هارد کامپیوتر . امروز چند تا از اونها که برام بوی خاطره میدن  رو میزارم .

توی این عکس کمتر از دو ماهته . مثلا خوابیدی یه چشمت خوابه یه چشمت مشغول کنجکاوی اطراف. از اون فسقلیات معلوم بود چه قدر زبلی

توی این عکس تقریبا 5 ماهه هستی و تازه یاد گرفتیه بودی بنشینی  پشت کوسن میزاشتم که اذیت نشی.

بعدش تعادلت رو از دست میدادی و غش میکردی

عکسهای هفته قبل از عروسی عمو اسماعیل یعنی تقریبا برای اوابل شهریور 91 که رفته بودیم خونه عمو داوود

عکسهای زمستون 91 که تازه یاد گرفته بودی از صندلی بری بالا و دکور پنجره اتاقت رو بریزی به هم و بعدش موقع نشستن گریه کنی و با التماس ازم بخوای که بیارمت پایین

این عکسهات هم مربوط میشه به آخرای اسفند که لباس خونگی عیدت و کفش عیدت  روکه یکما ه قبل خریده بودم  اوردم ببینم اندازت هست یا نه که با قاشقت که یار همشگیت بود پا به فرار گذاشتی و سعی میکردی از پله ها ی چهار پایه که برای خونه تکونی اتاقت وسط بود  بری بالا تا دستم بهت نرسه .

 اسفند 91  که برای خرید عید رفته بودیم تیراژه و چند دقیقه ایی رو هم رفتیم کانون پرورشی که یدونمون توی فضای بازی خیلی کوچیکش بازی کنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

نرگس مامان باران
5 مهر 92 15:18
سلام عزیزم
خدا رو شکر که تونستی کپی کنی وگرنه حیف میشد
ماشالا الان دیگه خیلی بزرگ شده یادش به خیر روزگاری حتی تعادل نشستند نداشتن


سلام عزیزم . چه عجب این طرفا نگرانتون شده بودیم ودلمون هم براتون تنگیده بود واقعا خیلی زود بزرگ شدن وقتی عکسهاشو میبینم باورم نمیشه که چه قدر زود گذشت. ببوس باران جونمو
مارال - مامان روشا
5 مهر 92 18:21
الهی چه عکس های نازی، اولش که داشتم میخوندم فکر کردم واقعن عکس ها همه از بین رفتن خیلی ناراحت شدم بازم دست بابایی درد نکنه که عکس ها رو زنده کرد خیلی حیف هستن اگه از دست برن روشای من هم الان حدود 12هزار تا عکس داره از لحظه تولدش هر شب باباییش ازش عکس گرفت حتی شده یه دونه هر از گاهی برمیگردیم به عکس های گذشته

عاشق او عکس یه دونه هستم که با یه چشم باز خوابیده


اگر عکسهاش از بین میرفت خیلی ناراحت نمیشدم چون با دوربین خیلی ازش عکس گرفتم ولی صداهایی که ضبط کردم اگر پاک میشد وای

واقعا اگر بابایی روشا رو نداشتم چی کار میکردم






محبوبه مامان الینا
6 مهر 92 10:40
ای جانم چه مموش بوده و زبل
خدا حفظش کنه


مرسی محبوبه جون
پگاه مامان ارتین
6 مهر 92 11:33
عزیزم خصوصیو چک کن


مرسی عزیزم
سپیده مامان دلارام
6 مهر 92 20:21
سلام آتنای عزیزم
سپیده هستم مامان دلارام
من شهریور و مهر 90 کلاس خانم روستا میرفتم و آذر 90 دخترم به دنیا اومد
کوچولوی خوشگل شما فکر کنم 2 ماه از دلارام من سنش کمتره
من برای دخترم وبلاگ ساختم اما تو نی نی سایت آدرسشو نزاشتم
الان آدرس وبلاگ دخترمو میزارم
خوشحالم میشم با هم تبادل لینک داشته باشیم عزیزم

چه جالب عزیزم منم همون موقع ها میرفتم کلاس خانم روستا ، پنجشنبه ها 9تا 11.
با افتخار لینکتون کردم ولی عکسی از دلآرام نازم ندیدم.
گیله مرد
6 مهر 92 23:36
سلام آبجی
سپاس از حضورتون در وبلاگ
ایشالا همیشه ایام شاد باشید و در پناه خدا


سلام برادر
سپاس از شما که به وبلاگ یدونه سر زدید.
مامان بنيتا
7 مهر 92 17:41
چه خاطره هاي شيريني
عزيزم مثل دوستت شما هم كنجكاوي يادمه وقتي بنيتا داشت بدنيا ميومد خانوم دكتر گفت هنوز نيومده داره گريه ميكنه منم با چشماي باز ديدمش


منم فیلم بدنیا اومدن روشا رو که دیدم از اولی که بدنیااومد گریه میکرد ولی به محض اینکه دادنش به باباش ساکت شد .
منا مامان سودا
13 مهر 92 1:39
سلام سلام خوبي آتنا جون خيلي دلم تنگ شده بود براي دخترمون تو جا به جايي منزل بودم و نداشتن اينترنت تازه امروز اينترنتم وصل شده
آخي واقعا من بعضي وقتا ياد كوچولوهايي سودا ميفتم و همش ميگم چقدر زود گذشت و از طرفي اونطور كه بايد لذت نبردم و به خودم ميگم ديگه از اين دفعه سعي ميكنم لذت ببرم ولي بازم بيفاييده چون همش در حال حرص خوردنم كه واي امروز نخوابيد امروز غدا نخورد واي افتاد واي بيحاله و هزاران واي ديگه
دخترمون رو ببوس


خونه جدید مبارکه ان شا الله به سلامتی و خوشی .
منم همینطورهستم هم از تمام لحظه هاش لذت میبرم حتی شیطونیاش و هم بعضی وقتها کم میارمو حرص میخورم .
شما هم ببوسید روی گل سودا جون رو .
مریم مامان سلما
30 مهر 92 13:55
خیلی عکسای قشنگی بود خوب شد که تونستی کپیشون کنی