پروژه دایپر + متفرقه های یدونه
عروسک 26 ماهه من دیگه همه چیز رو کامل ولی با زبون بامزه بچگی میگه ، یه وقتهایی واقعا دوست ندارم درست و واضح حرف بزنی دوست دارم همینجوری غلط غلوط حرف بزنی دوست دارم همیشه به آدامس بگی آماس به نمیخوام بگی نمیتام به نمیخورم بگی نمیتورم به مامان آتنا بگی مامان آتانا به عاشوری بگی عاشویی به خداحافظ بگی آفدِس با تلفن که حرف میزنی بگی الو دَلام اوبی چه دَبَر من اوبم تو اوبی عاشق زمانی هستم که کاری رو از سر تنبلی نمیخوای انجام بدی و میگی من بَلَ نیسم تو بلدی ، من بَلَ نیسم بیالم تو بلدی بیالی . هنوز موقع خواب بوس میدی و میگی دَبش ولی دست دادن هم اضافه شده و اینکه بعدش دست من و بابا رو با هم میگیری مثل ورزشکارها که دستشون رو به علامت پیروزی میبرن بالا دستمونو میبری بالا و احساس خوبی داری که هر سه تامون کنار هم هستیم و بعدش سرت رو میزاری رو ی بالش مثل یه فرشته کوچولو خیلی آروم میخوابی و خوابهای رنگی میبینی
راستی مامانی یادم رفته بود برات عکس عیدی امسالت رو بزارم امسال کلی عیدی نقدی و غیر نقدی گرفتی از مامانی و بابایی هم یه جا رو برقی گرفتی تا توی کارهای خونه به مامانی کمک کنی با عیدی های نقدیت هم برات یه زنجیر طلا خریدم . بابا هم یه عیدی ویژه که هر سال میده عیدی از لای قرآنه ، تا یک هفته بعد از اون قرآن رو میوردی به بابا میگفتی عیدی بده بابا هم توش پول میزاشت و بهت میداد تو هم کلی ذوق میکردی .
از هفته پیش شنبه ١٦ فروردین دوباره پروژه دایپر داره انجام میشه ولی با مرارت فراوون . دو روز اول رو بازت نزاشتم ولی هر یک ربع میبردمت دستشویی از چند روز بعدش آزاد بودی و بازم هر یک ربع میرفتیم ولی کاری نمیکردی و نا امید وقتی پوشکت میکردم توی پوشکت کارت رو میکردی با لواشک و اسمارتیز هم گول نمیخوردی هر چی میگفتم روشا اگر اینجا جیش کنی لواشک که خیلی دوست داری بهت میدم توی دستشویی اسمارتیز داریم هر کس بره اونجا جیش کنه بهش میدم میگفتی نمیتام نمیتورم فقط دوست داری بری دستشویی و بری روی صندلی که دستت رو بشوری برات یه دمپایی جدید هم گرفتم تا به عشق اون بری دستشویی چند روز پیش مامان جون اومد خونمون که مراقبت باشه تا من برم بیرون وقتی برگشتم مامان جون گفت حواست باشه پوشک نداره همون موقع روی فرش جیش کردی دیگه قید تمیزی و فرشهای دوست داشتنیمو زدم البته اگر بی انصاف نباشم 2 بار به زور و التماس توی توالتت جیش کردی که هم بابا هم من بهت جایزه دادیم برات برچسب گرفتم به ازای هر بار جیشت میدم که بزنی روی دیوار دستشویی . کلی مطلب راجع به این موضوع خوندم تا بالاخره بعد از چند روز دیگه خودت هر بار جیش داشته باشی میگی جیش دارم و میبرمت و به محض اینکه میای بیرون میگی لواشت، ایماسیس ولی همچنان موقع بیرون رفتن و شبها پوشک داری. توی 18 ماهگیت هم چند باری سعی کردم ولی همکاری نکردی منم بی خیال شدم.ولی الان خیلی بیشتر همکاری میکنی چند روز پیش هم بابا برات کلی توپهای رنگی رنگی خرید که تشویق بشی .
اینم عکس دمپایی جدید عسل مامان
اما خبرهای خوش هفتمون که یکیش عروسی پسر خالم بود که فقط تا زمانی که عروس و داماد داخل سالن نبودن پیشم بودی بعد از اون رفتی پیش بابا و تا آخر مهمونی منم با خیال راحت لذت عروسی رو بردم. ولی توی قسمت مردونه کلی با کسری رقصیدی که دایی فیلم برداری کرد و بهم نشون داد. برای عروسی هم پشت موهات رو بابلیس کشیدم که فرهای منظم داشته باشه اما موقع بابلیس کشیدن سرت رو تکون دادی کمی خورد به پیشونیت و سوختی .دورت بگردم که انقدر مظلومی که فقط یه کم گریه کردی و بعدش بی خیال شدی.
فردای عروسی هم رفتیم خونه عمه مینا که برای نگار تولد گرفته بود تاریخ دقیق تولدش ٢٧ اسفند بود که خونه بابا جون براش تولد گرفته بودیم ولی اینبار خونه خودشون با دوستهاش یه تولد دیگه گرفته بودن . برای تولد هم کل موهات رو به داخل سشوار کشیدم ولی ا نقدر ورجه وورجه کردی دوباره فر خورد رفت بالا.از اول تا آخر هم فقط داشتی قر میدادی و دل میبردی
بازم طبق معمول همه تولدها، مسئولیت فوت کردن کیک رو به زور دادن به روشای مامان
اینم میز شام عمه
کادوهای تولد رو هم برای اینکه زود بازشون نکنی گذاشته بودیم زیر میز و موقع باز کردن هم عمه بردتت اتاق و سرت و گرم کرد تا نگار خودش باز کنه.
فدای شیرین زبونیت بشم که موقع خداحافظی به عمه میگفتی عمه مینا دستش درد نکنه
اینم چند تا عکس همینجوری که عاشق تک تکشونم