33 ماهگی دختر طلامون
این ماه دختر طلامون به گردش و پارک های دو نفره با مامانی گذشت تقریبا هر روز به یه بهونه ایی بیرون میرفتیم و آخر سر هم سر از پارک در میوردیم چند باری هم زمان ناهارت رفتیم و هونجا ناهارت رو دادم که با اشتها بخوری .
این ماه دوره دوم بینایی سنجیت رو هم انجام دادم بهتره هر شش ماه یکبار انجام بشه ولی سالی یکبارهم حتما باید انجام بشه این دوره خیلی خانوم نشستی روی صندلی و اصلا گریه نکردی .
پارک ملت سه نفره
با مامانهای کلاس خلاقیت النا جون یه گروه تشکیل دادیم به اسم مادران نمونه که توی گروهمون از اخبار جدید در مورد نی نی ها و اطلاعات پزشکی و گردش های مامانها و نی نی ها همدیگرو با خبر میکنیم یه روز هم قرار گذاشتیم که ببریمتون kids land viva که خیلی بهتون خوش گذشت کلی با النا توی استخر توپ بازی کردی . خیلی جای خوب و تمیزی بود از هر نوع وسیله ای که توی خونه ها پیدا میشه به سایز کوچیکش برای بازی کردن شما اونجا بود .
چند روز پیش داشتم ایمیلی که بابا برام فرستاده بود رو چک میکردم چون اکثر مواقع بابا با ایمیل شرکتیش برام ایمیل میفرسته لوگوی شرکتشون هم بالای ایمیلش هست به محض اینکه لوگو رو دیدی گفتی مامان این عکسه توی شرکت بابا هست از تعجب داشتم شاخ درمیوردم که با یه بار رفتن شرکت بابا چه جوری این لوگو رو دیدی و توی ذهنت ثبت شده جیغ کشیدم و بغلت کردم و کلی قربون صدقه هوشت رفتم و بعدش گفتی مامان الان میخوای جیگرمو بخوری هر موقع کاری میکنی که قند توی دلم آب میشه میگم جیگرتو بخورم.
یه روز که میخواستیم بریم پارک گیر دادی که مت رو هم ببریم گفتم روشا بزرگه خسته میشی نمیخواد بیاریش گفتی نه میارمش گفتم پس اوردیش اونجا بدیش به من میندازمش دور قرارمون یادت نره گفتی باشه و رفتیم موقع بازی دیدم خیلی داری اذیت میشی گفتم روشا میخوای متو بدی به من راحت بازی کنی خیلی کش دار و با ناز گفتی پس قرارمون چییییی میشه.
همیشه از این پله ها میترسیدی بری بالا حالا که یاد گرفتی بری خیلی ذوق میکنی و میگی ماشاالله بلدم برم بالا
امسال شب تاسوعا هم سومین نذری دخترکمون رو پختیم امسال بیشتر و بهتر از سالهای قبل محرم رو درک میکردی البته نه به معنای واقعی چون هنوز برای ذهن کوچیکت زوده که از مصائب و دردهای کربلا بدونی و از سیاه پوشیدن وتوی خیابون دنبال دسته های عزاداری رفتن و سینه زدن فقط درحد تنوعی توی زندگی درک میکنی.
فکر میکردی برات تولد گرفتیم و دوست داشتی شمع ها رو فوت کنی و تولد تولد بخونی.