روشا یدونه 17 ماهه من+ 13 تا دندون
سلام به یدونه خودم که این روزها انقدر منو مشغول کرده که فرصت نمیکنم بیام از شیطنت ها و شیرین کاری هاش براش بنویسم تا وقتی بزرگ شد بخونه و متوجه بشه چه وورجکی بوده
اول از همه که جمعه وارد 18 ماهگی شدی وقتی چهاردهمه هر ماه میرسه برای من حکم مستاجری رو داره که تا آخر ماه میرسه عزا میگیره و میگه وای تا چشم بهم میزنیم میشه آخر ماه ، چون من هم احساس میکنم زود چهاردهه هر ماه میرسه وداری خیلی تند تند بزرگ میشی و فرصت بهمون نمیدی کامل از اون ماهت لذت ببریم چند روز پیش داشتم فیلم هاتو از اولی که بدنیا اومدی نگاه میکردم و دلم ضعف میرفت که واقعا یه روزی انقدر کوچولو بودی و فقط یکجا میخوابیدی و تند تند دست و پا میزدی و کم کم یاد گرفتی با دهنت صدا دربیاری و خیلی کارهای دیگه که الان انجامشون میدی .خیلی ماشا الله زود بزرگ شدی انگار همین دیروز بود که برای اومدنت داشتم آماده میشدم و شبی که میخواستم برم بیمارستان دلتنگ تکون خوردنات بودم و بابا محمد میگفت خب فردا میاد پیشت و من میگفتم نه الان یه لذت دیگه ایی داره . خلاصه که هر ماه داری شیطونتر و باهوشتر و شیرینتر از ماه قبلت میشی . شنبه گذاشتمت پیش مامان جون و رفتم آرایشگاه و بعدش که اومدم با مامان جون رفتیم دیدن مامان دوستم (عاطفه) که از مکه اومده بودن .دائم مامان عاطفه میگفت کاراش مثل خودته ، یعنی خدا یکی رو بهت داده تا نشونت بده چه قدر شر و شیطون بودی، وقتی از کارات براشون میگفتم اوناهم میگفتن خب خودتی دیگه .
دندون نیشت هم از بالا سمت چپ دراومد میگن دراومدن دندون نیش خیلی سخته خدا رو شکر به سلامتی یکیش دراومد و عسلم راحت شد
دندان ١٣ در پایان ١٧ ماهگی و آغاز ١٨ ماهگی
تازگی ها یاد گرفتی خودت از تختت میری بالا ولی پایین اومدنت با جیغ و دادِ که یعنی منو بیارید پایین ( این کارت هم مثل بچگی های خودمه که از پله های خونمون میرفتم بالا )
شرمنده دوستان که مجبوریم عکس روشا رو از این زاویه بزاریم
از صبح که از خواب پا میشی دستمو میگیری که بریم توی اتاقت و روی تختت بازی کنیم
این عکسهات برای چند روز پیش که کلی توپ بازی کردیم
هر موقع میخوای بگی آویز تختتو روشن کنم انقدر محکم میکشی که فکر میکنم این آخرین روزی هست که آویزتو سالم میبینم
فسقلی من ، از کجا میدونی با چونت میتونی توپتو نگه داری
یک روز دیگه ( در حال دالی بازی )
روزی چند بار عروسکهای این دو طبقه اول ویترینت میاد پایین ، دوباره میره سر جاش
کارت های با ما رو که زن عمو سمانه و عمو اسماعیل برای تولدت خریده بودن روزی چند بار باهات تمرین میکنم فعلا میوه ها و سبزی ها و رنگ ها رو کار میکنم چون بقیه کارتها تلفظشون سخته
وقتی یه چیز رو درست میگی و من میگم آفرین ، خودت برای خودت دست میزنی
چیزهایی که یاد گرفتی
به طالبی میگی : بابِلی
آناناس : نانا
موز : مو
انجیر : اَینی
انگور : اَینور
انار:اَینار
پرتقال : پورتا پورتا
نارنگی : نانینی
آبی : آبی
سبز: دَبز
زرد: زَب
نارنجی : نانی
چی و چیه هم جزء کلماتی شده که روزی 100 بار میگی و به بعضی هاشون پاسخ درست میدم و براتتوضیح میدم که چی هست و بعضی وقتها هم که حوصله نداشته باشم میگم مامانی هیچی نیست
راستی برات بگم که خیلی دوست داری مستقلباشی و فرهنگ لغات خودت رو داری ما هرچی تلاش کردیم که بگی آبَه ، تو میگی آپ یا آب . به خوردنی ها و نوشیدنی ها بگی به به ، تو میگی مینی مینی . دوست داری غذاتو خودت بخوری و مامان جون هم چند روز پیش گفت بزار خودش بخوره تا یاد بگیره ، چند بار میریزه ولی بالاخره یاد میگیره بهتر از اینه که بزرگ شد تو غذا بزاری دهنش. منم سعی میکنم غذای سفت رو بزارم خودت بخوری و شما هم اصلا پشیمونم نمیکنی چون بسیار تمیز غذا میخوری فقط بعداز غذا خوردنت خونه نیاز به جارو برقی داره و خودت هم حموم لازم میشی ولی خیلی کیف میکنم که قاشق رو درست توی دهنت میزاری . توی کمتر بچه ایی توی این سن دیدم که بتونه خودش غذا بخوره
آخه تو یدونه ایی اونم برای نمونه ایی