بازم ددر با عمه
دیشب عمه حمیده با بابا هماهنگ کرد که امروز بیاد دنبالت ببرت بیرون ولی بابا گفت روزه هستی اذیت میشی ، چون دل عمه خیلی برات تنگ شده بود اومد خونمون و با خودش بردتت خونشون . منم از فرصت استفاده کردم کلی کار عقب افتاده داشتم انجام دادم و بعدش زنگ زدم به دوستهام الان حرف نزن کی حرف بزن
عروسکم داره خودش کفش میپوشه که بره ددر
دخترم تلاش میکنه مثل ما کفش بپوشه
بوس بده به مامان
فدای اون بوس فرستادنت که مثل خودت شیرینه و طعم عسل میده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی