یدونه یک و نیم ساله شد
وای که باورم نمیشه روزشمار بالای وبلاگت داره 18 ماهگیت رو نشون میده هنوز برام همون قدر فسقلی هستی و کوچیک که 14 بهمن 90 بودی و الان به این حرف میرسم که همیشه میگن بچه ها 100 سالشون هم که بشه باز برای پدر و مادرشون بچن .
با پایان 18 ماهگی دخترم وارد مرحله جدید و دشواری از زندگیش میشه که اونم...
مامان بدو جیش دارم فوری خیلی کارم
لگن بیار زود برام تا خیس نشه شلوارم
از قبل برای گرفتنت از پوشک در این روز برنامه ریزی کرده بودم و دوست داشتم مثل تنها خوابیدنت توی اتاق خودت که دقیقا از شب تولدت بود ، گود بای پارتی پوشکت هم همزمان با 18 ماهگیت باشه برای همین چند روز پیش با بابا رفتیم خیابون بهار و برات توالت خریدم که از قبل مامان جون کلی بهم سفارش کرده بود محکم باشه که بچه میره روش نشکنه ، زیرش لیز نباشه بچه میشینه روش سر بخوره . خلاصه گشتم و برات توالتی خریدم که تقریبا همه این شرایط رو داشته باشه هم توالت باشه و هم چهارپایه که بری روش بایستی و دستهاتو بشوری . شورت های آموزشی هم که از پارسال برات خریده بودم و اوردم دم دست . اولش از این کار کلی لذت بردی و میخندیدی ولی بعد از چند بار پشت سر هم رفتن دستشویی دیگه برات تکراری شد و دیگه روی صندلی نمینشستی تا الان که رو سفیدم نکردی و هر بار بردمت دستشویی قبلش کارت رو کرده بودی یکی از دغدغه هام همیشه از جیش گرفتنت بود خدا کنه زودتر یاد بگیری چون خیلی تحمل کثیف شدن خونه و فرش رو ندارم. کلی در این رابطه مقاله خوندم امیدوارم با پیاده کردنش زودتر این قضیه هم تموم بشه و من یه نفس راحت بکشم .