برنامه ریزی تولد
گل مامان ، یدونه مامان تولدت مبارک .
از نظر من و بابا 14 بهمن ساعت 9:25 صبح تولد فرشته کوچولومونه ولی روز شمار وبلاگت میگه امروز پایان یکسالگیته.
از یکی دو ماه پیش با بابا در مورد تولد دوسالگیت مشورت کردم و دو تا پیشنهاد برای گرفتن تولد 2 سالگی دادم که بابا موافقت نکرد و گفت برای امسال زوده و هنوز کوچولویی و نمیتونی باهامون همکاری کنی .در نهایت تصمیم گرفتیم که تولد خانوادگی بگیریم با خانواده مامانی و بابایی از روزی که تصمیم گرفتیم کم کم کارهای تولدت رو میکردم ولی خیلی مطمئن نبودم که بتونیم خانواده بابایی رو دعوت کنیم چون نی نی عمه ثریا روز اومدنش رو بهمون نگفته بود و معلوم نبود کی جوجوی عمه بهمون اضافه میشه ولی بعد از بدنیا اومدن نیکای عمه که 23 دی بود خیالمون راحت شد که باباجونینا هم میتون بیان و دیگه تند تند شروع کردم به انجام کارهای تولدت وقت آتلیه هم برات گرفتم ولی نشد که بریم و مثل پارسال بعد از تولدت با خیال راحت یک روز وقت میگیرم و میبریمت تا عکسهای دو سالگیت رو بگیریم. دوباره مثل همه جشن هایی که برات گفتم کارهای تولدت رو خودم کردم و لباست رو دادم زن دایی مامانی برات دوخت خیلی خوشگل شده و خیلی هم بهت میاد برای پارچش کلی گشتم تا اون رنگ و اون چیزی که میخوام پیدا کنم روز پنجشنبه 10 بهمن یه تولد برات گرفتیم که خانواده باباجونینا رو دعوت کردیم اولش خیلی خوابت میومد و اصلا سرحال نبودی ولی بعدش قر بود که میریختی .این هفته پنجشنبه هم یه تولد دیگه برات میگیریم که مامان جونینا رو دعوت کنیم و بعدش همه عکسهات رو میزارم.فعلا چند تا عکس از هدیه هایی که هفته پیش گرفتی میزارم .
لباسی که پوشیدی زن عمو الهام و عمو داوود زحمتش رو کشیدن
آین آشپزخونه کوچولو رو هم عمو حسین و عمه مینا زحمت کشیدن که خیلی دوستش داری و از اون روز دیگه مامانی آشپزی نکرده چون یدونه خانوم دائم مشغول آشپزی هستن
این بازی فکری رو هم عمه فرشته زحمتش رو کشیدن
این دوخت واژه رو هم زن عمو سمانه و عمو اسماعیل برات خریدن
باباجون و عمه حمیده و عمه میترا و عمه مهناز و عمه ثریا هم با کادوی نقدیشون کلی شرمندمون کردن.