دومین مسافرت روشا - شمال (متل قو)
سلام به کوچولوی نازم
با چند روز تاخیر به خاطر مسافرت و یکروز تاخیر بعد از مسافرت بالاخره عکسهای مسافرت رو برات گذاشتم . مامانی و بابایی از پارسال به خاطر اینکه شما تو دل مامای بودی و میترسیدیم برات ضرر داشته باشه مسافرت کنیم هیجا نرفتندو بعد از اون هم که بدنیا اومدی هم هوا سرد بود هم شما خیلی کوچولو بودی.
برای همین بعد از عروسی عمو وقتی دیدم هوا خوبه شما هم کمی بزرگ شدی تصمیم گرفتیم برای چند روز یه مسافرت کوچولو بریم و بابایی از تهران یه ویلا تو متل قو رو برامون گرفت و سه شنبه ٢٢ شهریور راه افتادیم ولی رفتیم خونه عمو تو کرج که صبح زود از اونجا راه بیوفتیم و ساعت ٣ صبح روز چهارشنبه همه بیبدار شدند و شما هم با بقیه بیدار شدی و آماده حرکت شدیم ولی کمی جاده شلوغ بود و شما هم تقریبا تو ماشین خوب خوابیدی ولی یکجا که ترافیک بود بیدار شدی و گریه کردی که بابایی ماشین رو پارک کرد و شما رو کمی تو خیابون چرخوند
تا خوابیدی
و ساعت ٧ شب رسیدیم ویلا و شام خوردیم و با چند تا از عمه ها و عمو و زن عمو رفتیم دریا ولی چون کمی بارون میومد و هوا هم کمی سرد بود زود برگشیم ولی شما تا نزدیکهای صبح نخوابیدی ولی بعدش عمه مهناز خوابوندت صبح پنجشنبه هم رفتیم دریا و ناهار رو اونجا خوردیم و بابایی کمی بردت لب دریا تا اب بازی کنی .
خوش گذشت و عالی بود
و برای شب هم رفتیبم بازار تا کمی خرید کنیم و تا دیر وقت بیدار بودیم و صبح جمعه هم بعد از اینکه صبحانه رو خوردیم رفتیم چند تا عکس تو حیاط ویلا برای یادگاری انداختیم
و حرکت کردیم و تو مسیر هم برای ناهار و خوردن آش کمی توقف داشتیم و تو مسیر شما خوب میخوابیدی البته شما چون تو بغل مامان فقط میخوابیدی شما راحت بودی و مامان کمی ناراحت ولی اشکال نداره . عمه حمیده تو ماشین ما بود و کلی با هم تا تهران همه برای اینکه بابایی نخوابه هم برای اینکه آخر سفرمون هم خوش باشیم کلی خندیدیم.
پایان مسافرت . تا مسافرت بعدی خداحافظ