پارک گردی
پنجشنبه صبح با بابایی رفتیم ازمایشگاه مسعود تا آزمایشی که دکترت نوشته بود رو انجام بدیم خدا خدا میکردم که آزمایش خون نباشه خدا روشکر هم نبود پس از کلی دلبری توسط شما تو آزمایشگاه اومدیم خونه میخواستم بریم پارک ولی لا لا کردی نشد برای همین بعد الظهر حاظر شدیم و بعد از کلی تصمیم که کجا بریم بابابایی تصمیم گرفتیم بریم پارک گفتگو ولی هم سرد بود هم شما زود تا کالسکه خوابیدی برای همین برگشتیم رفتیم خونه بابا جون و بعد از شام اومدیم خونمون .
جمعه بعد الظهر دوباره تصمیم گرفتیم بریم پارک حاظر شدیم و رفتیم پارک نهج البلاغه ولی طبق معمول تا به شما یکخورده آفتاب خورد مثل جوجه دوباره لالا کردی ما هم کمی تو آفتاب گردوندیمت که آفتاب بگیری بعدم اوردیمت خونه البته تا اومدیم تو ماشین بیدار شدی .
درکل درسته توی دو تا پارک شما لالا بودی ولی به ما که خیلی خوش گذشت با بابایی تصمیم گرفتیم هر جمعه اگر هوا خوب بود یه پارک بریم.