روشا یدونهروشا یدونه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

روشا هديه ای از سوی خدا

این چند وقته چه کارهایی کردی؟

1391/11/20 16:11
429 بازدید
اشتراک گذاری

در هفته ایی که گذشت خواستم اولین پستت عکسهای تولدتت باشه برای همین چیز جدیدی نزاشته بودم ولی میدونم از بازدید کننده های همیشگیت عمه میترا جونه و اگر چیزی نزارم دلش تنگ میشه شیرین کاری های جدید دخملی رو یکی یکی میزارم

تعجب نکنید روشا سبیل درنیورده کفش باباش رو خورده و خوشحال از اینکه به جای دعوا دارم ازش عکس میگیرم البته من هیچ موقع دعوا نمیکنم فقط میگم روشامشغول تلفن

روشا جونم برای اولین بار تنهایی غذا خورد قبلا عمه حمیده تو خونه باباجون این اجازرو به روشا خانوم داده بود و کلی هم ازش فیلم گرفته بود ولی خونه خودمون تا به حال روشا تنهایی غذا نخورده بود و این اولین غذای روشا بود که توش رب داشت.

دقیقا فردای تولد هم بابایی مریض شد و دکتر هم نرفت و از فرداش شما و از دو روز بعدش من مریض شدم . تب 40 درجه داشتی و دکترت گفت اگر تبش بره بالا تشنج میکنه و ما داشتیم از نگرانی میموردیم برای همین دو روز بالای سرت بیدار بودیم و پاشویه میکردیم تا تبت بیاد پائین و دائم یک درجه میومد پائین بعد از نیم ساعت میرفت بالا و بابایی بیشتر از من این دو روز رو بالای سرت بیدار موند و مراقبت ازت کرد تا خدا رو شکر بهتر شدی

درست تو شش ماهگیت سرما خوردی و ما مجبور شدیم یک هفته واکسنت رو به تاخیر بندازیم و الان هم دقیقا برای واکسن یکسالگیت سر ما خوردی و بازم واکسنت عقب افتاد که دکترت گفت اشکالی نداره.

از فردای تولدت هم هر روز بهت کمی آب پرتقال میدم تا الان مرکبات برات ممنوع بود و نمیدادم فقط هر از گاهی یک پر پرتقال اونم اگر خیلی مظلومانه نگاه میکردی دلم میسوخت میدادم فعلا عکسی از آب پرتقال خوریت ندارم تا بعدا اگر گرفتم میزارم که بعده ها ببینی با چه لذتی میخوری .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان ثمین
20 بهمن 91 4:47
سلام عزیزم
خداحفظش کنه دخمل ناززززززززززززززززززی دارین وبانمک
به ماهم سربزنید خوشحال میشیم


مرسی . حتما سر میزنم چرا که نه
مهسا مامی کیارش
20 بهمن 91 10:32
عسیسمیییییییییی الهی بگردم جوجه که تب کردی. ایشالله که زود زود خوب بشی جیگرم و به شیطونیات و شیرینکاریات ادامه بدی.
الهی فدای اون ماکارونی خوردنت بشم


مرسی . خدا نکنه خاله
مامان بنیتا
20 بهمن 91 15:18
ای جانم چه قشنگ ماکارونی میخوره نوش جونت عزیزم ایشالا هیچ وقت مریض نشی


مرسی عزیزم
مامان بنیتا
20 بهمن 91 15:19
آتنا جون باید بگی چرا وبلاگ نینی مونو دوست داریم و 3تا ازدوستامونو به این مسابقه دعوت کنیم @};

حتما مرسی عزیزم
مامان آناهیتا
21 بهمن 91 13:35
سلام آتنا جون خیلی ناراحت شدم امیدوارم بهتر شده باشه و دیگه اینجوری تب نکنه .




مرسی . خدا رو شکر بهتر شده ولی هنوز داره دارو میخوره
مامان ایسان
22 بهمن 91 1:49
شما هم دعوت شدید


مرسی
مامان ایسان
24 بهمن 91 0:02
الاهی خاله فدات بشه چلا ملیض شده بودی گلم تب خیلی بده من که هیچ وقت دوست ندارم ایسان تب کنه پایین اوردنش خیلی سخته مخصوصا که الان شیافه استامینوفون کمیابه

عاشقه غذا خودنت شدم مموشی کاره مامان از حالا به بعد در اومد دیگه


خدا نکنه عزیم. واقعا منم از تب اونم 40 درجه خیلی اذیت میشم خدا رو شکر شب بیداری های من و باباییش اوردش پائین