این چند وقته چه کارهایی کردی؟
در هفته ایی که گذشت خواستم اولین پستت عکسهای تولدتت باشه برای همین چیز جدیدی نزاشته بودم ولی میدونم از بازدید کننده های همیشگیت عمه میترا جونه و اگر چیزی نزارم دلش تنگ میشه شیرین کاری های جدید دخملی رو یکی یکی میزارم
تعجب نکنید روشا سبیل درنیورده کفش باباش رو خورده و خوشحال از اینکه به جای دعوا دارم ازش عکس میگیرم البته من هیچ موقع دعوا نمیکنم فقط میگم روشا
روشا جونم برای اولین بار تنهایی غذا خورد قبلا عمه حمیده تو خونه باباجون این اجازرو به روشا خانوم داده بود و کلی هم ازش فیلم گرفته بود ولی خونه خودمون تا به حال روشا تنهایی غذا نخورده بود و این اولین غذای روشا بود که توش رب داشت.
دقیقا فردای تولد هم بابایی مریض شد و دکتر هم نرفت و از فرداش شما و از دو روز بعدش من مریض شدم . تب 40 درجه داشتی و دکترت گفت اگر تبش بره بالا تشنج میکنه و ما داشتیم از نگرانی میموردیم برای همین دو روز بالای سرت بیدار بودیم و پاشویه میکردیم تا تبت بیاد پائین و دائم یک درجه میومد پائین بعد از نیم ساعت میرفت بالا و بابایی بیشتر از من این دو روز رو بالای سرت بیدار موند و مراقبت ازت کرد تا خدا رو شکر بهتر شدی
درست تو شش ماهگیت سرما خوردی و ما مجبور شدیم یک هفته واکسنت رو به تاخیر بندازیم و الان هم دقیقا برای واکسن یکسالگیت سر ما خوردی و بازم واکسنت عقب افتاد که دکترت گفت اشکالی نداره.
از فردای تولدت هم هر روز بهت کمی آب پرتقال میدم تا الان مرکبات برات ممنوع بود و نمیدادم فقط هر از گاهی یک پر پرتقال اونم اگر خیلی مظلومانه نگاه میکردی دلم میسوخت میدادم فعلا عکسی از آب پرتقال خوریت ندارم تا بعدا اگر گرفتم میزارم که بعده ها ببینی با چه لذتی میخوری .