به مناسبت 555 روزگی عروسکم
٥٥٥روز است که تو آمدی و به یمن آمدنت من مادر نامیده شدم ،برای تو می نویسم روشای عزیزم ، مادرانه می نویسم که بدانی چگونه می پرستمت و چگونه دوستت دارم
باغهای نیشابوررادرگلدانی می گذارم وبرایت می آورم. اقیانوس اطلس رادر تنگی بلورین می ریزم وتقدیمت میکنم,ستاره ها رایکی یکی می چینم وروی پیراهنی سبز گلدوزی میکنم,پیراهنی که برازنده ی تو باشد.
شاد باش
نه یک روز بلکه هزاران سال
بگذار آوازه شاد بودنت چنان در شهر بپیچد
که رو سیاه شوند آنانکه بر سر غمگین کردنت شرط بسته ان
برایت آرزو دارم ،که نور نازک قلبت به تاریکی نیامیزد
که چشمانت به زیبایی ببیند زندگی ها را
چو باران آبی و زیبا ، بباری شادمانه روی گرد غم
به دور از دل گرفتن ها به تنهایی نیالاید خدا این قلب پاکت را
و همواره به دستانت بیاویزد چراغ راه خوشبختی
بدانی آنچه را اینک نمی دانی برایت آرزو دارم سعادت را، طراوت را،
بهشت و بهترین بهترینها را
عزیز روزهای من خدا را می دهم سوگند
که در قلبم برای تو خدا را آرزو دارم.