آخر هفته تابستونی
چهارشنبه برای شام دعوت بودیم خونه عمو داوود تا برسیم خونشون پشت صندلی با عمه مهناز نشسته بودی و همش ماه رو به عمه نشون میدادی میگفتی ما و یا با ماشینهای کنارمون بای بای میکردی خلاصه که از ترافیک سنگین همت چیزی متوجه نشدی و سرحال رسیدیم و تا آخر شب هم سوار ماشین ماه تیسا تا تونستی بازی کردی و کیف کردی.
دوتاوروجکها برای شام ماکارونی خوردن و صورت نشسته دوباره مشغول بازی
پنجشنبه صبح هم با بابا تصمیم گرفتیم بریم باغ پرندگان تهران، که درآخر طی یک همه پرسی هیچ کس باهامون نیومد و سه تایی رفتیم.به نظرم تلاش مسئولین برای ساخت باغ پرندگان تهران به طوری که برابری کنه با باغ پرندگان جاهای دیگه کاملا بی ثمر و بی فایده بود چون از این گونه پرنده ها توی همه جا پیدا میشه دیگه طاووس و کبک و مرغ مینا و قرقاول و مرغ شاخدار و کبوتر و مرغابی چیزی نیست که برای دیدنش وقت بزاریم و بریم ببینیم باید از پرنده هایی که کمیاب هستن و کمتر دیده شدن استفاده میکردن من که خیلی خوشم نیومد .فقط شتر مرغ برام جالب بود که تا به حال از نزدیک ندیده بودم .
دخترم مثل مامانیش زیاد علاقه ایی به پرنده و حیوون نداره و بیشتر از اینکه از دیدن پرنده ها لذت ببره از بالا رفتن از پله ها لذت میبرد
هر صندلی میدیدی مینشستی روش و میگفتی مینا مینا ، منم فقط برات میوه اورده بودم و شیر
بازم یه صندلی پیدا کردی و بابا رو هم دعوت به نشستن کردی . بابا و دختری منتظر که مامان بعد از کار عکاسی بهشون مینا مینا بده
کمی از پرنده ها میترسیدی تا میومدن سمتت میرفتی پشت بابا قایم میشدی
اینجا هم میوت افتاد زمین ، تا صندلی بعدی و خوراکی دوباره غر زدی
زیستگاه شتر مرغ. هر کاری کردم نتونستم ازشون عکس خوبی بگیرم
جمعه شام هم به مناسبت تولد مامان جون رفتیم خونشون و کلی سورپرایزش کردیم.
من هرگز بهشت را زیر پایت ندیدم ، زیر پای تو آرزوهایی بود که از آن گذشتی به خاطر من
دراین سالهای عمرم آنقدر اِشباعم کردی ازمِهرت ، که مادری کردنت برایم کاری آسان می آمد،،اما . . .
اکنون که مادرشدم دریافتم چه سخت است مثل تو مادربودن وچه بی حاصل است تمام تلاشم برای مثل توبودن . .
دوستت دارم به اندازه تمام لحظه های ناب مادریت وشرمسارم به اندازه تمام لحظه های سخت فرزندیَم
مادر یعنی به تعداد همه ی روزهای گذشته ی تو ، صبوری
مادر یعنی به تعداد همه ی روزهای آینده تو ، دلواپسی
مادر یعنی به تعداد آرامش همه ی خوابهای کودکانه تو، بیداری !
مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !
مادر یعنی بهانه ی در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود !
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن
مادر عزیزم تولدت مبارک