یه عالمه روشا
سلام به یدونه مامان ، بعد از مدتی با عکسهای قدیمیت اومدم. همه عکسهات رو با موبایل گرفتم چون بعد از اینکه دوربین رو شکوندی هنوز دوربینی که من و بابایی در موردش به توافق برسیم نخریدیم.
این سندل ها رو مامان جون برامون خرید ولی شما اصلا مال خودت رو پات نمیکردی و میخواستی برای من رو بپوشی .برای همین مامان جون برای شما رو برد پس داد.
خاله سمیه (دختر خاله مامان) برای بدنیا اومدن رادین که یکماه و نیم پیش بود مهمونی گرفته بود .
کسری (پسر دایی روشا) و روشا یدونه
رادین کوچولو 20 روزه
دو هفته پیش به خاطر تعمیراتی که خونمون داشت مجبور شدیم بریم خونه باباجونینا و چند روزی رو اونجا باشیم . به شما حسابی خوش گذشت چون عصر که میشد هر کدوم از عمه ها که از سر کار بر میگشتن برات یا خوراکی میخریدن یا سی دی و اسباب بازی و کل روز رو باهاشون بازی میکردی و کتاب میخوندی . بعد از این که برگشتیم خیلی بهشون عادت کرده بودی و همش میخواستی برات کتاب بخونم و یا بازی کنم .
این سندلهای روفرشی رو هم خودم برات خریدم به سفارش بابا کمی بزرگتر خریدم چون دائم سندل روفرشی های من که خیلی از پات بزرگتره رو میپوشی و باهاش میخوری زمین
ی
سی دی هایی که عمه مهناز برات خریده بود
دفتر نقاشی که عمه حمیده برات خریده بود
دستکشهایی که عمه فرشته با کمک های عمه ثریا برات بافت
این عروسک رو هم عمه فرشته برات خرید که با ماژیک های مخصوص خودش نقاشیش میکنی و بعد توی ماشین که بندازی تمیز میشه و دوباره میتونی نقاشی بکشی
این گلهای خوشگل تقدیم به همه عمه های مهربون و بابا جون روشا که زحمتش رو خیلی خیلی کشیدن.