39 ماهگی یدونه
39 ماهگیت مبارک یدونه مامان
یه شب در ادامه عید دیدنیمون رفتیم خونه ترمبم(ترنم) و تبسم و بعد همگی با هم رفتیم رستوران.
توی این ماه یه مهمونی با دوستهای بابا داشتیم به مناسبت آمدن آرمین کوچولو به جمعمون.
یه روز خوب با دوستت النا . بدجور با لباس پوشیدن و بستن مو و انتخاب لباست باهات کلنجار میرم موقع بیرون رفتن هر کاری میکنم موهات رو که به هیج وجه نمیبندی و با هیچ تل و سنجاق و کش سری هم راضی نمیشی لباس رو هم که تا اونجا که بشه دوست دارم هم نظر خودت هم باشه هم نظر من ولی آخر سر یه تیپ شنبه یکشنبه میزنی و میای بیرون.
برنامه هر سه شنبه مون پارک و تفریح و گردشه
غذای مورد علاقت برعکس همه بچه ها که پیتزا دوست دارن همبرگر یا به قول خودت همبرگر سسی
این شمعدونی هم هدیه بابا به مامان بود به مناسب سالگرد ازدواج (قمری) مامان و بابا
صبحانه ویژه به مناسب روز پدر
هدیه بابا رو که از طرف شما خریده بودم دادم که خودت کادوش کنی فقط روبانش کار من بود. کلی ذوق داشتی که بابا بیاد کادوش رو بدی از صبح میگفتی پس بابا کی میاد کادوشو بدم بگم زور پدرت مبارک
به محض اینکه بابا اومد رفتی روی پله ها و گفتی بابا زور پدرت مبارک و اومدی شمع رو فوت کردی و خودت کادوشو باز کردی.
همه میپندارند، که عکس پدرم را، به دیوار خانه ام آویخته ام
اما نمیدانند که دیوار خانه ام را به عکس پدرم تکیه داده ام...
روز پدر هم بعد از کلی درگیری سر لباس پوشیدنت یه تیپ به سلیقه خودت زدی و رفتیم درکه کوه نوردی و ناهار رو همونجا خوردیم و بعدش برای شام رفتیم خونه بابا جون
رقاص کوچولوی من ، بهش میگم ژست بگیر قر میده.
فکر نمیکردم کنسرتی که یکی دو ماه پیش رفتیم تاثیر بزاره و تا به این حد به خلاقیت برسی که با بطری آب معدنی و نی ویولن بنوازی.