روشا یدونهروشا یدونه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

روشا هديه ای از سوی خدا

این روزهای دخترک شیرین من

1392/6/31 14:52
589 بازدید
اشتراک گذاری

این روزهای یدونه من به بازی و شیطونی و تفریح و شبربن زبونی و خرابکاری میگذره یعنی حال و هوای همه خونه هایی که اگر یدونه مثل یدونه من داشته باشن اینجوریه البته اگر داشته باشن چون روشای من یدونستچشمک روزی یکبار کل چند هزار و اندی عکسهایی که ازت گرفتم رو میبینم و دلتنگ روزهای گذشته میشم  و یه وقتی بارونی که چرا انقدر زود گذشت لحظه هایی که تلاش برای چرخیدن و سینه خیز رفتن و چهار دست و پا رفتن میکردی این روزها همش یاد پارسال میکنم یاد روزهای پر اضطراب گرفتن جشن های عزیزم روزهایی که با همه مشغله و بی خوابی ها و دست تنهایی شب بیدار میموندم تا بتونم تک تک کارهای جشنت رو خودم با عشق انجام بدم شاید گرفتن جشن هایی که برات گرفتم به دل بعضی ها خوش نیومد و توی دلشون به سرخوشی و حوصله زیاد من خندیدن ولی مهم برای من تو بودی که تک تک لحظه ها و ثانیه ها ی مهم و تکرار نشدنیت با گرفتن جشن و شادی و کیک و چند تا عکس بیاد موندنی ثبت بشه و فراموش نشه . دونه دونه لباسهای بچگیت رو نگه داشتم حتی اونهایی که با خوردن غذا لکشون کرده بودی و با هیچ لکه بری پاک نمیشد حتی جورابهات همه چیزت رو ولی حیف که هیچ بویی از کودکیت رو نمیشه لای اون همه لباس نگه داشت که وقتی دلتنگ عطر خوشبوی تنت شدیم بوش کنیم و کمی دلمون باز شه یکی از لباسهات رو نشسته نگه داشتم شاید بوی تنت  برای همیشه یادگاری بمونه وقتی از انرژی زیادت خیلی خسته و ناتوان میشم  پیش خودم فکر میکنم که این نیز بگذرد پس بزار خوش بگذره فقط روشا ٤ ماه فرصت داره تا یکسالگی کنه بگذار تا میتونه یکسالگی کنه فردا برای همین روزهاش دلتنگ میشی ولی صد حیف که داشتن اون لحظه ها توی فردا دست نیافتنیه مثل الان که وقتی بچه ایی رو میبنم با دهنش صداهای عجیب و غریب درمیاره و من کلی کیف میکنم  یاد ٣ ماهگیت میوفتم که چه قدر از این کارت ناراحت بودم یا خوردن پای کوچولوت که وقتی پاپوشتم پات بود باز توی دهنت میکردی و من نگران مریض شدنت بودم و یا عکسهای ٤ ماهگیت که کامل موهای جلوی سرت ریخته بود و من همیشه کلاه روی سرت میزاشتم که دیده نشه ولی الان هزار تا قربون صدقه برای اون سر کچلیت میرم.ماچبغل خلاصه بگم که داری به سرعت نور بزرگ میشی و کارهای آدم بزرگها رو میکنی خیلی عاقلتر شدی دیگه معنی نه رو متوجه میشی وقتی میگم کاری رو نکن اگر روی دنده لجبازی نباشی نمیکنی روزها کارهایی میکنی که بعضی وقتها اینجوری میشمتعجبکه یعنی عادیه بچه توی این سن انقدر بفهمه ما شاالله . انقدر شیرین حرف میزنی که میمیرم برای حرف زدنت همه چیزهایی رو که میگی ضیط کردم ولی بعضی وقتها نگرانم نکنه چیزی گفته باشی که نداشته باشم برای همین دوباره ضبطش میکنم خیلی ناز یاد گرفتی میگی عَسیییسی(عزیزم)  عاشیچی(عاشقتم) مچکرم رو هم میگی ولی هر چی تلاش کردم متوجه نشدم دقیقا چه جوری میگی برات بنویسم برای اولین بار روز پنجشنبه که داشتیم میرفتیم خونه بابا جون تا رسیدیم دم در خونشون گفتی بابا چونه

بابا همیشه نمازش رو پیش تو میخونه که از بچگیت ببینی و الگو برداری کنی . اوایل با اعمال شاقه نماز میخوند چون از سر و کولش بالا میرفتی مهرش رو برمیداشتی در یه چشم بهم زدنت فرار میکردی یا میرفتی روی پاش مینشستی و نمیزاشتی که بلند شه ولی بابا کوتاه نیومد و همچنان جلوت نماز خوند تا دخترکمون عاقل شد و دیگه کنار باباییش نماز میخونه و در نبودش تنهایی نماز ظهرش رو میخونه

چادرت رو وقتی چند ماهت بود مامان جون بهت داد وقتی سجاده و چادر میخوای میگی اَلا

قبل از نمازت یه سیب بهت داده بودم که موقع نماز زیر چادر از فرصت استفاده کردی داری میخوری

چند روز پیش خیلی ناز لالا کرده بودی دیدم خیلی وقته از خوابیدنت عکس ننداختم برای همین دوربین رو برداشتم و یه عکس خوشمل انداختم

این عروسکت رو هم همکار بابایی سوغات از ارومیه برات اوردن دستشون درد نکنه دیگه کم کم داره کلکسیون شخصیت های کارتونیت تکمیل میشه

بوستان باغ ایرانی که من و بابایی خیلی خوشمون اومد ولی حیف که دیر رفتیم و هوا هم این روزها زود تاریک میشه و نشد عکسهای بهتری ازت بگیرم

دختر عشق آب بازی من از دیدن آب کلی کیف کرد

وقتی از پله ها میرفتی بالا موقع سُر خوردن داد میزدی مامانی ، وقتی برات دست تکون میدادم سُر میخوردی

رفتی پیش این آقا که سوار اسکوتربچش بشی آقاهه هم کلی قربون صدقت رفت بعدش تا اومدی اینطرف خوردی زمین و گریه کردی بابا هم گفت بچم چشم خورد .

دیگه خیلی سخت میشه ازت عکس گرفت وقتی میگم روشا ژست بگیر عکس بندازم خودت رو میزنی به اون راه و زیر چشمی نگام میکنی ببینی دارم چی کار میکنم

 عَسیسی عاشیچیGifs Animés love amour 20

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان ایسان
31 شهریور 92 22:50
ببخشید خیلی با تاخیر بود
مجدادا برایه اعلام نظرات پستها مزاحم میشوم
http://upload7.ir/images/01597285917266825739.jpg
امیدوارم خوشت بیاد خانمی
روشا جونم رو ببوس


ممنون عزیزم .
عالی بود خیلی خیلی زحمت کشیدید.
الهام مامان یسنا
1 مهر 92 22:27
قربونت برم خوشگل خانوم. چقدر بامزه زیر چشمی نگاه میکنه شیرین زبون.
چه خوشگل نماز میخونی عزیزم. چادرت چقدر بامزه است منم باید یه دونه برای یسنا بدوزم.


خدا نکنه الهام جون .
قابل یسنا جونمو نداره
مارال - مامان روشا
2 مهر 92 1:12
الهی چه چادر نماز قشنگی داری خوشگل خانوم قربون اون نماز خوندنت و الا گفتنت،
ای شیطون یواشکی هم که داری سیب میخوری نوش جونت
روشای من هم موقع اذان فقط " اه" میگه یعنی همون الله، ناز باشی خوشگلم
راستی که چقدر زود میگذره اصلن یادمون نمیاد که کی شروع به غلطیدن و چهاردست و پا رفتن کردن خوبه باز براشون مینویسیم، زحمت وبلاگش رو که بابایی میکشه من هم یه دفترچه دارم که دارم برای خودش مینویسم و اگه این عکس های هر روزه نباشه واقعن با این همه مشغله کم کم صحنه ها هم از یادمون میره

واقعا اگر وبلاگشون نبود شاید انقدر لحظه به لحظه ازشون عکس نمیگرفتیم اگر هم میگرفتیم عکس بدون توضیح ممکن بود بعد از مدتی از ذهنمون پاک بشه که برای چی این عکس رو گرفتیم و دلیلش چی بوده الان با وجود این همه عکس و فیلم بازم بعضی وقتها بچه ایی کوچکتر از روشا میبینم میرم دنبال اون ماه از سن روشا میگردم ببینم روشا هم همون کاری رو میکرده که اون بچه میکنه.آدم فراموشکار برای همین بعد از مدتی بعضی مامانا به فکر دومی میوفتن دیگه

مامان دینا جون
2 مهر 92 21:25
ای جووووووووونم قربون نماز خوندنت بشم من.جییییییییگری


مرسی خاله جونی
مامان ایسان
3 مهر 92 8:55
قربونت برم من حاج خانم
عزیزم تو خواب شصت میخوره
خوابایه خوب ببینی عزیزم
همیشه به گردش باشید عزیزم
قربون اون یواشکی نگاه کردنت برم من


خدا نکنه عزیزم.
از 4 ماهگی که دیگه شیرمامانی نخوردشصتش رو جایگزین کرد طفلکی
ممنون عزیزم
مریم مامان سلما
30 مهر 92 13:59
نمازت قبول شیرین عسل ما رو هم دعا کن


مرسی خاله جون حتما