32 ماهگی قند عسلمون
توی این ماه کلی جاهای جدید رفتی و تجربه های جدید داشتی، برای یکی دوساعت رفتی شرکت بابا ، کلی توی شرکتشون بهت خوش گذشته بود واصلا دوست نداشتی برگردی خونه . با بابا رستوران رفتی و ناهار خوردی . یکبار هم رفتی شرکت عمه حمیده اونجا هم بهت خوش گذشته بود ولی یکی از همکارهای عمه حمیده باهات شوخی کرده بود و صدای گربه دراورده بود و تو هم ترسیده بودی و موقعی که از شرکتشون اومدی بیرون گفتی شرکت چی تربت (بی تربیت) عروسی یکی از دوستهای بابا هم بود که اونجا هم کلی رقصیدی و خوش گذروندی و بعد از اون عروسی تا اهنگ عسل خانوم رو میشنوی میگی این نا رَنگه تو عروسی منصور بود . با نگار و مهدی و ماه تیسا و نیکا هم رفتیم آتلی...
نویسنده :
آتنا مامانیه روشا یدونه
16:34