روشا یدونهروشا یدونه، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

روشا هديه ای از سوی خدا

آتلیه 30 ماهگی

هفته پیش  رفتیم آتلیه تا عکس های سالگرد ازدواجمون رو بگیریم ولی طبق معمول اولش بهونه گرفتی و گریه میکردی که عکس نمیگیرم خانوم عکاس هم یه کم باهات راه اومد ولی بعدش خسته شد و گفت اصلا برو روی مبل بشین عکس ننداز و اگه روشا اینجوری کنه قول نمیدم عکسهاتون خوب بشه . ماهم دیگه تصمیم به عکس دو نفره گرفتیم و لی به محض روشن شدن شمع ها با ذوق و خنده اومدی که تولده میخوام شمع فوت کنم و از این رو به اون رو شدی دیگه عکاس هم ما رو ول کرد و شروع کرد از شما عکس انداختن هر مدل و ژست و هر کاری که میگفت انجام میدادی .اینجوری شد که بیشتر عکسهای چاپ شدمون عکس های تکی شما شد تا عکسهای مامان و بابا. این عکس هم یه ژست واقعی بود...
25 مرداد 1393

30 ماهگی ماهدونه - دریاچه اوان

18 تیر برای افطار دوستهای بابا رو با یه عالمه نی نی دعودت کردیم خونمون که بر حسب اتفاق تولد یکسالگی حورا هم بود ، پدر و مادرش یه کیک کوچولو خریدن  و یه تولد نصفه و نیمه خونمون گرفتیم و بقیه تولد موکول شد به هفته بعد خونه خودشون که رسمی تر ، همرا ه با شام و کیک و بزن و برقص  . 6 مرداد هم هفتمین سالگرد ازدواج مامان بابا بود که برای شبش افطار خونه عمه مینا دعوت بودیم ،کیکمون رو بردیم اونجا  و شام ویژه رو هم فرداش سه نفری خونه خودمون خوردیم .  برای شام هم فسنجون و چیکن استروگانف و ژله انگور و پودینگ شکلات که بابا خیلی دوست داره درست کردم . قرار بود من و بابا با دستمون قلب د...
14 مرداد 1393

بدون عنوان

عشق تنها دليل زندگي است  هر دگرشي براي پذيرش و زندگي کردن, مشکله اما بعد از مدتي متوجه مي‌شيم که اين تغيير، ثروت و غناي زيادي را به زندگيمون بخشيده . زندگي خالي نيست مهرباني هست سيب هست ايمان هست آري تا شقايق هست زندگي بايد کرد   يک حسي هميشه به من اميد بودن و زندگي و تلاش مي ده. چيزي متفاوت تر از تمام اون چيزايي که مي تونم احساسش کنم . .... الان كه بودنت متفاوت تر شده و وجودت حس مادري رو به يدونه هديه ميده  , از خدا مي خوام هميشه شاد شاد و سلامت و سرحال باشي، و به همه ي آرزوهامون با هم برسيم ... بودنت رو دوست دارم ...
6 مرداد 1393

تولدی دوباره برای عشق ابدی ما...

عاشق شدن چيز ساده ايست . . .  مهم عاشق ماندن است ،  بي انتها..  بي زوال..  تا ابد..  بي منت....! روشای مادر باور دارم اگر پدر بی‌نظیرت نبود هرگز توان گذران  سختی های این روزها  را نداشتم؛ اما عشق حضور تو و پشت‌گرمی امپراطورِدر قلبم، همه نا ممکن ها را ممکن و همه سختی ها را آسان کرد. ...
6 مرداد 1393

29 ماهه شدی زندگی

در یه چشم به هم زدن 29 ماهه شدی واقعا این ماه خیلی زود گذشت چند بار تقویم رو نگاه کردم که واقعا چهاردهمه ! این ماه برعکس ماه پیش زیاد گردش نرفتیم  یا توی خونه بودیم یامهمون داشتیم یا مطب دکترها، جزء یکی دوبار که با عمه اینا قرار گذاشتیم و رفتیم بوستان نوروز و بهشت مادران . ماه پیش بردمت دکتر و گفتم برات یه چکاب بنویسه آزمایش خون و ادرار،این ماه رفتیم بیمارستان مفید و انجام دادیم هنوز جوابش آماده نشده یه چکاب برای ویتامین Dو اهن و کلسیم و فسفر و یه آزمایش برای عفونت ادرار چون خیلی دستشویی میری .همون روز هم از دکتر ریه بیمارستان آقای دکتر طباطبایی وقت گرفتم که خیالمون از بابت سرفه هایی که بعد از فعالیت  میکنی راحت بشه ، دکتر هم مع...
13 تير 1393

28 ماهگی روشا یدونمون& مسافرت قم، جمکران، نیاسر ، قمصر، مشهد ، ساری

یدونه مامان این ماه ، ماه خوبی بود چون همش به گشت و گذار و مسافرت گذشت .مسافرت هامون روزهاش خیلی کم بود ولی حسابی خستگیمون رو به در کرد قبل از اینکه عکسهای این ماهت روبزارم کمی از چیزهایی که یاد گرفتی و میگی برات مینویسم . اول از همه که تقریبا دو ماهه بدون پوشک حسابی واسه خودت داری حال میکنی دیگه حتی موقع بیرون رفتن و موقع خواب هم پوشکت نمیکنم چند تا از پوشک هات مونده که نگه داشتم برای عروسکهات که براشون مامانی کنی از همه مارکهای پوشکهایی که برات تا به حال خریدیم  یدونه یادگاری برات نگه داشتم اول با پوشک جان به به شروع کردیم بعدش پمپرز و مولفیکس و هاگس و یکبار هم پامتی و آخر سر هم جان به به 5 . وقتی پوشکهای شماره صفرتو م...
14 خرداد 1393

روزت مبارک بابایی

دختر که باشی           نفس بابایی          لوس ِ بابایی          عزیز دردونه بابایی   حتی اگر بهت نگه .   دستت رو میذاره روی چشماشو میگه :  این تویی که به چشمای من سوی دیدن میدی    خلاصه دختر           یک کلام ....                              &...
22 ارديبهشت 1393

27 ماهگی روشا جونم

سلام عزیز مامان 27 ماهگیت مبارک . به مناسبت ماهگردت اومدم با  شیرین زبونیات و یه عالمه از عکسهای خوشگلت . چند روز پیش داشتم سنجاق و گل سرهات رو که ریخته بودی روی زمین جمع میکردم، گفتی شما زحمت نکش من زحمت میکشم هنوز هم بعد از حموم باید سشوار بدست دور خونه دنبالت بچرخم تا بالاخره به زور راضی بشی موهات رو خشک کنم چند وقت پیش میخواستم سشوار بکشم گفتی نمیتام اَسته نتٌن منو ( نمیخوام خسته نکن منو) این ماه روزهای پر جشنی داشتیم . اولیش 31 فروردین تولد عمه حمیده بود .که چند روز زودتر براش تولد گرفتیم. روز 31 فروردین هم روز مادر بود  که بابا 2 تا دسته گل خریده بود که یکیش از طرف شما و یکیش هم از طرف خودش بود ،...
14 ارديبهشت 1393

روزت مبارک فرشته زمینی

(( قند )) خون مادر بالاست     دلش اما همیشه (( شور )) می زند برای ما ؛ اشک‌های مادر , مروارید شده است در صدف چشمانش ؛ دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مروارید! حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد! دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش مادر، ای خورشید مهربان زندگی ام، دستان مهربان و خسته ات را می بوسم و تو را شکر می گویم و در حسرت سپاس یک لحظه از سختی هایی که برایم تحمل کردی، همیشه می مانم.  مبارک باد بر تو جایگاه بلند مادری. مبارک باد بر تو بهشت رضایت دوست. مامان عزیزم مادریت را بزرگترین افتخار حیاتم میدا...
13 ارديبهشت 1393

پروژه دایپر + متفرقه های یدونه

عروسک 26 ماهه من دیگه همه چیز رو کامل ولی با زبون بامزه بچگی میگه ، یه وقتهایی واقعا دوست ندارم درست و واضح حرف بزنی دوست دارم همینجوری غلط غلوط حرف بزنی دوست دارم همیشه به آدامس بگی آماس به نمیخوام بگی نمیتام به نمیخورم بگی نمیتورم به مامان آتنا بگی مامان آتانا به عاشوری بگی عاشویی به خداحافظ بگی آفدِس  با تلفن که حرف میزنی بگی الو دَلام اوبی چه دَبَر من اوبم تو اوبی  عاشق زمانی هستم که کاری رو از سر تنبلی نمیخوای انجام بدی و میگی من بَلَ نیسم تو بلدی ، من بَلَ نیسم بیالم تو بلدی بیالی  . هنوز موقع خواب بوس میدی و میگی دَبش ولی دست دادن هم اضافه شده و اینکه بعدش دست من و بابا رو با هم میگیری مثل ورزشکارها که...
29 فروردين 1393