روشا یدونهروشا یدونه، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

روشا هديه ای از سوی خدا

قزوین، باغ هنر

برای تعطیلات عید تصمیم داشتیم یه مسافرت چند روزه بریم ولی به خاطر شلوغی جاده و سردی هوا ترجیح دادیم تهران باشیم و جایی نریم ، فقط یه مسافرت یک روزه با عمه مینا اینا رفتیم قزوین و جاهای دیدنی قزوین رو دیدیم ( باراجین، چهل ستون و موزه خوشنویسی، شاهزاده حسین، قلعه میمون، مسجد جامع ، بازار قزوین،پیغمبریه) چهلستون روز حرکتمون خیلی زود از خواب بیدار شدی و چند ساعتی رو بهونه گرفتی تا خوابت برد بعد از بیدار شدنت رفتیم باراجین برای ناهار اینجا دیگه ناهارت رو خورده بودی و خوابت رو هم کرده بودی سر حال داشتی با نگار بازی میکردی جدیدا یاد گرفتی آستین لباست یا به قول خودت آستی نیا ت رو بزنی بال...
17 فروردين 1393

26 ماهگی عشق کوچولو ، نوروز 93

٢٦ماهگیت مبارک عزیزم امسال معنی هفت سین رو بهتر متوجه میشدی و درک بیشتری از عید و نوروز داشتی وبه اندازه فهم کودکانت از عید امسال لذت بردی و لذت دادی ،نوروز امسالمون زیباتر و بهتر از سالهای قبل بود ولی سالهای قبل هم پر از خاطره بود و پر از شیطنت هات . امسال برای خوردن آجیل و شیرینی اجازه میگرفتی و منم دل کوچیکت رو نمی شکوندم و اجازه میدادم 13 روز یه دل سیر هر چیزی رو که میخوای بخوری وحتی یه دل سیر هفت سین بخوری ، سرکه و سمنو و سنجد و سیب هفت سینمون رو یکبار خوردی و چند باره هفت سین چیدم ،ولی این کارت هم برام شیرین بود ومیدونم سال بعد فقط ازش به اندازه یه خاطره  شیرین یاد میکنیم . امسال لحظه سال تحویل رو به یا...
15 فروردين 1393

همه چیز تا آخر 92

یدونه مامان،  این روزها حسابی درگیر مهمونی هستیم و اصلا وقت نکردم مطالب قبل از سال ٩٣ رو برات بنویسم الان هم عمه مینا بردتت خونشون منم یه فرصتی پیدا کردم تا هر اتفاقی که تا آخر سال ٩٢ جا مونده رو برات بزارم. قبل از سال کلی به دو به دوی کارهای عید رو داشتیم کلی خرید و کارهای خونه ، دو روز پیش مامان جون بودی تا من خرید کنم یه روز پیش عمه فرشته و یه روز هم پیش زن دایی مامان ولی بازم تا لحظه آخر خرید ها و کارهامون مونده بود ولی همیشه حس قبل از سال تحویل و استرس کارهای نکرده لذت بخش تر از لحظه سال تحویله. روز سال تحویل هم  خونه باباجون بودیم . توی اسفند ماه یه سرمای بد جور خوردی که ٣ روز تب داشتی و خیلی اذیت شدی و خیلی هم اذیت کردی...
7 فروردين 1393

بیست و پنج ماهگی یدونه

عکسهای روز بعد از تولد   یه روز خوب با نگار جون به نگار نگاه میکردی و سعی میکردی مثل اون ژست بگیری موقع رفتن نگار انقدر گریه کردی که لباسهای منو پوشی کن که کابشنت رو پوشوندم که حداقل گریه نکنی تو هم خوشحال بودی که داری با نگار میری ولی وقتی دیدی از رفتن خبری نیست زدی زیر گریه وسطهای گریه کردنت هم یه کتکی هم من میخوردم که چرا نزاشتم با نگار بری آخر سر هم از گریه روی تخت اینجوری خوابت برد . عکسهای سومین ولنتاینی که یه عشق کوچولو هم بهمون اضافه شده بابا یه ژله خوشگل هم خریده بود که دقیقا دم در خونه از دستش افتاد و کمی از شکل افتاد توی این ماه دوبار تنهایی رفتیم پارک،...
14 اسفند 1392

اولین عیدی سال 93

این پازل خوشگل و لیوان با سلیقه رو مامانی و بابایی دوست جونیت برامون فرستادن  خیلی عیدی زیبا و ماندگاری  خواهد بود . دستشون درد نکنه . خیلی خیلی خوشحالمون کردن . این گلها  با یه عالمه بوس از طرف روشا یدونه برای شاهزاده خانوم روشا http://shazdeh.niniweblog.com /   ...
4 اسفند 1392

چکاب 24 ماهگی

دیروز بالاخره بعد از دو هفته تاخیر بردیمت تا چکاب ٢٤ ماهگیت رو انجام بدیم از صبحش کلی باهات صحبت کرده بودم که دکتر آمپول نمیزنه فقط اینجوری دهنت رو نگاه میکنه اینجوری قدت رو اندازه میگیره رفتیم پیشش گریه نکنیا اگر دختر خوبی باشی دکتر مینا مینا میده .با خودم برات لواشک برده بودم که اونجا بهت بدم تا گریه نکنی ولی وقتی رفتیم توی اتاق و دکتر از جاش بلند شد بیاد سمتت شروع کردی که بریم بریم لواشکت رو هم گرفتی ولی گریت رو هم کردی دکتر هم موقع اندازه گیری هات اجازه نداد من یا بابا بیایم سمتت تو هم از دور صدا میکردی که بغلم کن بابا بغلم کن بالاخره با هر زحمتی شده بود معاینت کرد آخر سر هم بهت یه قلک جایزه داد اومدیم بیرون توی ماشین گفت...
27 بهمن 1392

تولد 2 سالگی-مینی و میکی موس

تم تولد امسالت رو قصد داشتم فقط مینی موس انتخاب کنم ولی چون میکی رو هم خیلی دوست داشتم  کمی توی تزیینات از میکی هم استفاده کردم.  مینی موس رو با کله مشکی و دو تا گوش بزگ و پاپیون صورتی و میکی موس رو با شلوارک قرمز و دستکش سفید و کفش معروف زرد درست کردم.  کارت دعوت مهمونهای عزیزمون که برای عمو ها و بابا جون میکی موس و برای عمه ها مینی موس درست کردم.                            میز خوراکی که با مینی موس تزیین شده بود. میز برگه یادگاری که یا میکی موس...
20 بهمن 1392

به مناسبت روز تولد یدونه

دیروز دوشنبه 14 بهمن تولدت بود ولی چون وسط هفته بود برات جشن نگرفتیم ، یه جشن هفته پیش و یکی هم این هفته پنجشنبه برات میگیریم ولی به خاطر تولدت بردیمت سرزمین عجایب تا کلی بازی کنی و کیف کنی صبحش هم چون برف خوبی باریده بود با عمه مینا و نگار و چند تا از دوستهای نگار و ماماناشون رفتیم پارک شقایق توی سعادت آباد برف بازی . از آخرین باری که بردیمت سرزمین عجایب و کلی گریه کردی یکبار دیگه خواستم ببرمت که از در ورودیش تو نرفتی  و گریه کردی که بریم بریم من هم چون تنها بودم نتونستم راضیت کنم و برگشتیم خونه. دیشب هم تا از پله ها رفتیم بالا گریه کردی که مامان بریم که بریم ولی بابایی بغلت کرد و چند دور زدیم تا به محیط و ...
15 بهمن 1392

برنامه ریزی تولد

گل مامان ، یدونه مامان تولدت مبارک . از نظر من و بابا 14 بهمن ساعت 9:25 صبح تولد فرشته کوچولومونه ولی روز شمار وبلاگت میگه امروز پایان یکسالگیته. از یکی دو ماه پیش با بابا در مورد تولد دوسالگیت مشورت کردم و دو تا پیشنهاد برای گرفتن تولد 2 سالگی دادم که بابا موافقت نکرد و گفت برای امسال زوده و هنوز کوچولویی و نمیتونی باهامون همکاری کنی  .در نهایت تصمیم گرفتیم که تولد خانوادگی بگیریم با خانواده مامانی و بابایی از روزی که تصمیم گرفتیم کم کم کارهای تولدت رو میکردم ولی خیلی مطمئن نبودم که بتونیم خانواده بابایی رو دعوت کنیم چون نی نی عمه ثریا روز اومدنش رو بهمون نگفته بود و معلوم نبود کی جوجوی عمه بهمون اضافه میشه ولی بعد از بدنیا ...
13 بهمن 1392